من از تو میگویم ...
تو شوق حضور گفتنی .. من یک بازیگرم ...که شوق زندگیش را به شوق شناخت نقشهایش پیوند زده ...من یک بازیگرم .. میخواهم یک بازیگر باشم ، میخواهم خانه ام نه این دنیای پر از روزمرگی و ابهام میخواهم خانه ام صحنه ی تو باشد ....میخواهم تنها روی صحنه ی تو زندگی کنم ، اینجا ادمها روی این زمین ، دروغ برایشان نه خواب است نه رویا ! دروغ هم حقیقت است هم واقعیت !! دروغ اینجا یک عادت است !من یک بازیگرم و میخواهم از زندان تمام دوست نداشتنیهای اینجا به ازادی دنیای ساختگی و کوچکم بروی صحنه بگریزم ...
من از تو میگویم ....
تو که ان زمان که من تمام وجودم بوی تنهایی میداد ، صادقانه به من اجازه ی قدم زدن روی صحنه ات را دادی ... من ازتو میگویم ازتو و از شوقی که به روزهای تکراری ام دادی.... من از تو میگویم تو که هنوز نقطه ی اغاز منی ، من از تو میگویم ازتو میگویم ! من از تو میگویم تو که صادقانه حضور مرا از تکرارهای روزمره ی زندگی بیرون کشیدی و با خود به دنیایی دیگر بردی ... دو دستم را در دستان نقش هایی گذاشتی که من به جای انها زیستم و انها هم به جای من ... گفتی خودم را در اینه ببینم ، گفتی خودم را بشناسم و شجاعانه اعتراف کنم که چه قدر ضعف دارم ...
من از تو میگویم .... تو که پنجره ی دیدن منی ، من از تو میگویم ، تو که یک پنجره ای در تنگنای یک کوچه ی بن بست غریبه !.... من از تو میگویم تو که تنها پنجره ی مهربان و فداکاری هستی که هرگز قرار نیست یک باد به اجبار تو را ببندد !
من از تو میگویم و در انتظار روزی هستم که تو هم چیزی از من به یادت بماند ...
هیچ ربطی نداره ... اما چه کار می شه کرد .
دیروز تو نماز خونه محل کار به مناسبت حمله ی اسرائیل به غزه دور هم جمع شدیم و با سخنرانی حاج آقای پناهیان( حاج احمد ) دور هم نشستیم و ساندیس خوردیم .
امروز الان من بایدسر کار می بودم . اما نرفتم و رفتم اینترنت.
من غریق نجات ۱۰۰۰۰ سال دارم .
ناجی راستی تا حالا سن خودتو حساب کردی؟ بعدا بهت می گم چطور.
من باید برم.
رفتم .
خام بدی پخته شدی خوردمت!