هپروت

گاهی بعضی چیزها...کافیه تا چند ساعتیو از زندگیت تعطیل کنی و بری تو هپروت...نبودن...نمیدونم شاید هم بودنها همون موقع است و بقیه ،همه نبودن...

زیاد هم فرقی نداره که اون بعضی چیزها صدای عبدالباسط باشه یا شجریان یا یه آهنگ خاطره انگیز از سوسن یا حمیرا یامهستی یا معین  یا حتی چه میدونم "آهای دختر چوپون سیاوش شمس "!!!یایه کلیپ از ابراهیم تاتلیس (سلیقه بابامون بود دیگه..چرا میزنی؟!)...یا اهنگ کارتون لوسین....  یا جرج مایکل .....وسمفونی های موتزارت... و..


و یا بوی ماه مهر ،ماه مهربان...و یا بوی ادکلن خانوم  معلم مدرسه..ویا بوی  خاص خونه قدیمی مادر بزرگ ...

بوی قلیون پدر بزرگ ...و یا بوی علف....یا حتی بوی داداش کوچیکه ات وقتایی که خرابکاری میکرد....

بین خودمون باشه !این لابه لا حس های عاشق شدنهای نوجونیات هم به کنار...

دیدن عکس ها و دست نوشته ها و نقاشی ها هم به کنار...

فرق داره وقتی خاطرات بوسیله این  چیزا تداعی میشه با وقتی که میشینی و و خاطراتتو توی ذهنت  مرور میکنی ... شاید اینجا یکی از حواس پنجگانه تحریک شده...حالا با بو یا صدا یا تصویر و ....

یه چیزایی در حد نوستالژیک  لعنتی  که البته هنوز هم به درستی نفهمیدم معنیشو...

بگذریم ..

بگذریم....

میگن علت اینا به این دلیله که خاطره خوشایندی همزمان باهاشون اتفاق افتاده...من زیاد قبولش ندارم...اونقدر کیس!!دارم از وقتایی که نه تنها خاطره خوشایند همراش نبوده...بلکه پر از درد و ناراحتی بوده...ولی دقیقا همون حسی رو تداعی میکنه  که بقیه میکنن....

بگذریم...

شاید خاصیت اوایل بهار و  پاییز همینه...پر از بوهای هپروت...صداهای هپروت...هواهای هپروت...

بهانه های هپروت...

پر از بودن یا نبودن....پر از زندگی...پر از عاشقی...


پ.ن: برای آفتابه  نرفتن  به این حس ها حواست به امثالی مثل  ده نمکی باشد .