حقیقت


- حقیقت اش اینست که فکر می کنم سعی ام را کرده ام. یعنی هر کاری که می شد کرده ام که زنده نگه دارم این حس را. حس کمیاب عاشق بودن را، حتا اگر معشوقی در آغوش یا در کنار نباشد. اما نمی گذارند انگار. نمی گذارد این زمانه، این ماشینِ آدم خوارِ بی رحم روزمرگی و مصرف-گراییِ سیری ناپذیر زندگی شهری. همه ی اینها مدام دارند روحم را زخمی کنند. نه اینکه من تنها قربانیِ این وضع باشم. خیلی های دیگر هم هستند. فرق در این است که بعضی هامان در انکار مطلقیم، بعضی هامان در بلاهت و بعضی هامان در حالت غرولند دایم. من انگار از دسته ی آخرم.