باز هم.....................

 

بازهم... بازهم ... وباز هم سه نقطه.کلمات کمتر از آنند که بتوانند بیان کنند آنچه می بینم و

 

می خواهم بگویم پس باز هم...

د 

یگر یکی بود  یکی نبود جواب نمیدهد... چون همه بودند...

 

خوب بود... بد بود ... خدا هم بود ... و فقط به جزء خدا هیچکس ساکت نبود!!!؟

 

واین آغاز پایان بود... 

  

چوب بود... چماق بود... چکمه بود... موتور بود...دوست بود ... دشمن بود ... دود بود...آتش بود...

 

او بود...............که ای کاش نبود.

 

آهای کارون...

 

چرا خاموشی؟ 

 

مگر نمیبینی فرزندانت برای شکستنن طلسم دروغ که تورا خشکانده چگونه خون به رایگان میدهند.

 

 

آهای البرز...

 

چرا فرو نمی ریزی؟

 

مگر نمیبینی جوانانت چگونه برای اثبات بلندی تو فریادمی کشند که البرز خس و خاشاک ندارد.

 

آهای دریای(خلیج)فارس...

 

برای بودن تو اینگونه می گریستن ایرانیان...

 

او با پدر بود...

 

 تا شاید پدر برایش آرزوهایش را بیابد...

 

 

اما نمی دانست که خود آرزوی پدر بود...

 

و صدای...

 

وصدای...

 

وصدای...

  

واینک پدر آرزوی دیدن چشمان آرزویش را دارد.... چون دیگر آرزو ندارد...

 

پدر دو دست خونین دارد...لبانی خونین...دلی خونین و اشکی خونین دارد.

 

و دختر دیگر جان ندارد.

نظرات 3 + ارسال نظر
هادی یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 ق.ظ http://jahancafe.wex.ir


یه راه خوب و بدون درد سر و مفت برای تبلیغات!!!

یه سایت خیلی باحال که اگه توش عضو بشین می تونین روزی 150 تا اس ام اس ( به صورت رایگان ) بفرستین

آدرسش جهت عضو شدن

www.jahancafe.wex.ir

امان یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ق.ظ http://taaghormozgan.mihanblog.com/

زیبا ست پیمان
مگر نمی بینی فرزندانت برای شکستن طلسم دروغ که تورا خشکانده چگونه خون به رایگان میدهند.

بهزاد منفرد یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ق.ظ http://behzad900.blogsky.com

وبلاگ خوبی داری ذخیره کردم بعدا بخونم به منم سر بزن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد