دارم فکر میکنم که شاید دیگر نتوانم به تو لبخند بزنم. شاید دیگر نتوانم صمیمانه با تو برخورد کنم یا حتا مثل قبل با تو حرف بزنم . چه فکر غم انگیزی! دارم فکر میکنم که در این سال ها زیادی توی ذوقم زده ای و هیچ اعتراضی نکرده ام .دارم به ان فکر میکنم که چند بار با اشتیاق حرفی را گفته ام یا برایت نوشته ام و انتظار یک جواب کوتاه داشته ام و هیچ جوابی نگرفته ام.دارم به این فکر میکنم که همه ی این مدت چه طور همه ی اشتیاقم را به نحوی سرکوب کرده ای و لابد عین خیالت هم نبوده است. دارم به آن دفعه ای فکر میکنم که دفعه ی اول دیدمت چقدر ذوق زده شدم و چند جمله ای مختصر برایت نوشتم و تو انگار که نه انگار ! به این فکر میکنم که فقط توی دلم به تو گفتم بی ذوق!دارم به تبریک تولد امسالت فکر میکنم. دارم به حرفای دلم فکر میکنم که برایت نوشتم و به جوابی که هرگز نیامد!دارم به خودم فکر میکنم .و به صداهایی که فکر میکنم که هرگز شنیده نمیشود.به احساسی که هرگز دیده نمیشود.دارم به آن قلب تنهای طفلکی فکر میکنم که به او دستور داده ام در حال حاظر برای کسی نتپد .دارم به نامه ای فکر میکنم که هرگز به مقصد نرسید.به هزار هزار "دوستت دارم "ی که دلم میخواهد بگویم و نمیتوانم. که میخواست بگویم و نشد. دارم به خودم به خودم فکر میکنم.و به دختری که صادقانه و از ته دل دوستش داشتم.به دختری که هنوز دلم میخواهد دوستش داشته باشم. به دختری که در حال حاظر نباید دوستش داشته باشم. دارم به واژه ی"لعنتی"فکر میکنم...به واژه ی "بی نتیجه"...دارم به این فکر میکنم که چقدر خسته ام. که چقدر دلم میخواهد از همه ی این دنیا برای همیشه بروم...دارم به این دنیای لعنتی بی در و پیکر فکر میکنم و راستش به هیچ نتیجه ای هم نمیرسم... دارم به این فکر میکنم که چرا از فکر کردن هم به نتیجه ای نمیرسم... 

مهم رسیدنه

سلام


شب یلدا فال گرفتی عایا؟

منم گرفتم

تا چند وقت پیش اصلا به فال حافظ اعتقادی نداشتم

تا اینکه برنامه فال شب یلدا

اونم با حسو حال قشنگ و پر انرژی دوست گلم.

کارش درسته

فال ما رم گرفت

و در جواب نیت ما گفت::

دهنت سرویس میشه

ولی میشه

ولی خیلی سرویس میشه

ولی آخرش میشه دیگه.... :!

ببین خو همون شدنه مهمه دیگه

تو دبستان یه درس ریاضی بود جدول ضرب

من یه مرضی داشتم از بچگی جوابای جدول ضرب رو ذهنی با دستام توی جیبم حل میکردم

بعد که میگفتن راه حل کو از کجا به این جواب رسیدی ...میرفتم تو افق!! و اینجا بود که افقهای روشنی در برابر خودم میدیدم .

(قابل توجه م.پ عزیز فقط 84روز گذشت:خخخخ)

شرط دل دادن دل گرفتن است، که نشد این معادله رو توی جیبم حل کردم با انگشتام ولی غافل از اینکه ماشین حساب میخواست.

زندگی ما هم شده همین

مهم رسیدنه

به قول یه بنده خدایی خو حالا یکمم صیقل بخوریم تو راه مهم نیست که

( با سلام خدمت بنده خدای خاموشه محترم،)))

سر هر مسله ای که گیر میکنم همینو میپرسم :اخرش شدنیه یا نه؟!؟!

من مطمئن باشم اخرش شدنیه...این راه نشد یه راه دیگه..یه راه دیگه...به تعداد آدمای روی زمین راه است برای رسیدن به خدا!

منم خوبم

این قرصا یکم کسلم کرده

و در کل

زندگی زیباست

و خداوند به ما لبخند میزند

در این هوای سرده بی بارونه ،استخوان سوز، بی مزه

خیلی مواظبت خودتون باشید


پ.ب

حقیقت


- حقیقت اش اینست که فکر می کنم سعی ام را کرده ام. یعنی هر کاری که می شد کرده ام که زنده نگه دارم این حس را. حس کمیاب عاشق بودن را، حتا اگر معشوقی در آغوش یا در کنار نباشد. اما نمی گذارند انگار. نمی گذارد این زمانه، این ماشینِ آدم خوارِ بی رحم روزمرگی و مصرف-گراییِ سیری ناپذیر زندگی شهری. همه ی اینها مدام دارند روحم را زخمی کنند. نه اینکه من تنها قربانیِ این وضع باشم. خیلی های دیگر هم هستند. فرق در این است که بعضی هامان در انکار مطلقیم، بعضی هامان در بلاهت و بعضی هامان در حالت غرولند دایم. من انگار از دسته ی آخرم.


دردنامه

صریح و تند و بی پروا میگویم

تلخی زبانم را به حقیقتش ببخشید

اهل مصلحت گویی و فریب دادن و تعریف و تایید و تمجید و تشویق بیهوده نیستم

برای یک بار هم که شده میخواهم تمام فراموش کاری ها و این نیر بگذردها را دور بیاندازم و در مقابل این درد جانکاه مردانه بایستم و صاف و پوست کنده به عامل و مقصر اصلیش بگویم که :

هر چه بدبختی در حال حاضر که من و تو میکشیم از توی دیکتاتورِ دیکتاتور گریز و منِ حرف گوش کنِ نصیحت نشنو است
این سوال را دارم

اگر من طبق افکار تو عمل نکنم

باز هم حساب من از تو بهتر است

چرا که تو در آتش گذشته و پشیمانی حال و ناامیدی نسبت به آینده میسوزی

ولی من نه از گذشته ام ناراحتم و نه از حالم ، آینده ام که هنوز نیامده !

اما تو اینها را نمی بینی ، شده ای کاسه ی از آش داغتر که خود و دنیا را فراموش کرده و یکپارچه بوق آینده را سر میکشی

این افکار تو به درد خودت و تمام هم کفوها و هم مدرسه ای هایت میخورد
من دنبال دلیل عقلی هستم نه نقلی !

من از تقلید بیزارم ، من از کوری بیزارم ، من از دهن بینی بیزارم

و تو تمام این چیزهایی که من از آنها نفرت دارم را چسبانده ای به یک چیز و آن را هی به خورد من میدهی

من با تو خیلی فرق دارم

تو به دنبال سربلندی در جلوی مردمی

من به دنبال سربلندی در جلوی نفس و خویشتن خدایی خویش

تو به دنبال بستن زبان مردمی

من به دنبال آسودگی خاطر و آرامش درونی خویش.

...ادامه دارد